وزیری، اسطوره خاطره های ماندگار (قسمت اول)
در بیان شمه ای از زندگانی پربار مرحوم حجت الاسلام وزیری که از علمای بنام و سرآمدان معاریف و مشاهیر یزد بوده اند ؛ می فرماید: ایشان در تاریخ ۱۲۷۰شمسی مطابق با ۱۳۱۲ ه.ق در یزد متولد شدند. پس از دوران کودکی به مکتب رفته و در مدت کوتاهی قرآن و ادبیات ابتدایی را فراگرفتند. بعد وارد حوزه علمیه ی یزد شدند و در مدرسه مصلی و سپس در مدرسه شفیعیه درس خواندند.پیشرفت ایشان بسیار سریع بوده، به نحوی که دوره ای را که می بایست ظرف ۱۰ سال طی کنند در مدت ۵ سال می گذرانند و در همان سنین جوانی به منبر رفته و به وعظ و خطابه می پردازند. منبرهای ایشان همه را شیفته و فریفته خود کرده بود و تا مردم می فهمیدند که آسید علی محمد وزیری منبر می رود مشتاقانه در پای منبر او جمع می شدند. استقبال مردم از منبر او باعث تشویق ایشان هم بود. بنابراین سعی میکرد هر روز بر معلومات و دانش خود بیفزاید. هر جا کتابی را مییافت میخرید و مطالعه میکرد و از آن توشه ای بر میگرفت. سفرهای زیادی به اصفهان، قم، مشهد و عتبات عالیات و جاهای دیگر داشت و در هر سفر به هر کجا که میرفت به حضور اساتید و دانشمندان بزرگ می رسید و از خرمن پرفیض آنان خوشه چینی می کرد.
مفید و مؤثر :
همه مراجع تقلید تشخیص داده بودند که آقای وزیری فردی مفید و موثر و مثبتی است و همه آنها به وی، هم اجازه ی روایتی داده بودند و هم اجازه دخالتی. حوزه علمیه یزد را مدتها آقای وزیری اداره می کرد. در یزد روحانی شاخصی بود و در سایر بلاد هم، ایشان را می شناختند و شهرت و معروفیت داشت. شهرهای مختلف برای استفاده از منبرش از او دعوت به عمل می آوردند، به ویژه شهرهای اصفهان و جیرفت و بندرعباس و زاهدان. آقای وزیری حتی در برخی از این شهرها از جمله زاهدان و جیرفت بانی ایجاد مساجد و حسینیه بودهاند.
مسجد جامع:
گفته میشود محل فعلی مسجد جامع کبیر یزد قبل از اسلام و در زمان ساسانیان، آتشکده بوده است که با آمدن اسلام به تدریج مخروبه می گردد. سپس در زمان سلسله ال بویه یا کاکوئیان، توسط سلطان علاءالدوله کالیجار در اینجا مسجدی ساخته می شود و بعداً سید رکن الدین محمد که از بزرگان و مشاهیر زمان خود و از اولاد امام جعفر صادق (ع) و مردی دانشمند و متدین و خیر بوده، این مسجد را بازسازی میکند و برایش مناره و گلدسته میسازد. بعد از سید رکن الدین برادرش سیدشمسالدین ساخت مناره ها را تمام میکند و بعدها نیز همسر امیر چقماق شامی، اضافاتی را به آن ملحق می نماید. زمانی هم نماینده حاکم کرمان کارهایی برای مسجد انجام می دهد و زمانی هم شاهزاده محمد ولی میرزا. و سرانجام قرنها بعد از سید رکن الدین و در حالی که بار دیگر مسجد جامع رو به ویرانی نهاده بوده است ابرمرد خیر و نیکی و اخلاص جناب آقای وزیری ظهور می کند.
روزی آقای وزیری از کنار مسجد جامع عبور می کرده و همزمان رئیس بهائیان نیز. او با اشاره به خرابی های مسجد جامع، خطاب به وزیری می گوید: «خوشبختانه اسلام هم دیگر تمام شد؛ بروید برایش فاتحه بخوانید.»
آقای وزیری جواب نمیدهد اما از آنجا که “عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد” تصمیمش را میگیرد و از فردای آن روز کمر همت به تعمیر مسجد جامع می بندد. با دعوت از افراد سرشناس و اقشار مختلف جامعه اعم از علما، وعاظ، تجار، کسبه، فرهنگیان و اشخاصی همچون آسیدمحمدرضا میبدی، آقای واعظی، آقای مالمیری، آشیخ غلامرضا فقیه خراسانی و غیره، هیئت حامیان مسجد جامع را تشکیل میدهد. در جلسه اول هیئت حامیان آقای وزیری میفرماید: ” این مسجد الان آبروی اسلام است؛ آبروی ایران است؛ آبروی یزد ما است؛ دارد خراب میشود؛ اما ما نباید بگذاریم که خراب شود. باید همت کنیم و تعمیرش نماییم و بعد خود به عنوان اولین نفر مبلغی را به این امر اختصاص میدهد. بقیه هم تأسی می کنند و مردم نیز به تدریج کمک میکنند.
حاج آقا هر وقتی منبر میرفتند مردم را به کمک در امر تعمیر و مرمت مسجد جامع دعوت میکردند مردم آنچه در توانشان بود کمک میکردند. از یک ریال گرفته تا ۵ ریال که مبلغ زیادی بود. در پای منبر ایشان زن ها گوشواره و انگشتر و النگو یشان را به جهت کمک به ساخت و ساز مسجد تقدیم می نمودند. حاج آقا وزیری هم به پاس این کمکها هر از چندگاهی شعری را که آقای آیت الله فرساد در همین رابطه سروده بود میخواندند:
نیمی از این شکوه ز مرد است یادگار
نیم دگر ز همت مردانه زن است
نسبت به خدمتی که به مسجد نموده ای
مزد تو با خداست دعای تو با من است
به هر حال بدین گونه بود که با همت و تشویق و تبلیغ حاج آقا وزیری و کمک و همراهی همه مردم، عمله و بنا و گچ کار و سنگ کار و کاشی کار، دست به کار شدند و ظرف ۲۶ سال این قلب تپنده شهر یزد، عظمت و شکوه سابقش را آنگونه که امروز میبینید بازیافت.
( وزیری : اسطوره خاطره های ماندگار. حبیب مهرنیا. قم: بقیه العتره، ۱۳۸۶ ص. ۱۳-۱۹)